به گزارش راهبرد معاصر، سیاست را معمولاً به عنوان کار حکومت تعریف میکنند و کار حکومت را به اداره امورات عمومی جامعه تقلیل میدهند. در این برداشت سیاست به بازاری تبدیل میشود که در آن سیاستمداران به عنوان کارفرمایانی متخصص برای بدست آوردن پروژههای مربوط به اداره امور عمومی با یکدیگر رقابت میکنند.
انگار که دولت مِلکِ مشترکِ وسیعی باشد که چون تکتک افرادی که به آن تعلق دارند از عهده انجام دادن همه کارهایی که به آن مربوط میشود بر نمیآیند، با یکدیگر توافق میکنند تا در یک جور فرایند انتخاباتی- چه از طریق ساز و کارهای رسمی و نهادی انتخاباتی باشد، چه از طریق یک جور ساز و کار مبتنی بر قرعه کشی- کار دولت را به گروهی واگذار کنند که از عهده آن بر میآید.
ایده حکومت نمایندگی بر چنین بنیانی استوار شده است. برای افراد یا جوامعی که سیاست را به این معنا میفهمند، دولت به یک بنگاه اقتصادی و حکومت به یک شرکت تخصصی تبدیل میشود که عقل حاکم بر آن بیشتر از یک جور عقلانیّت مبتنی بر محاسبات اقتصادی درباره سود و زیان نیرو میگیرد. بنابراین میتوان انتظار داشت که هر قدر اداره دولت ارزانتر باشد، مطلوب تر است.
آموزش و پرورش در دولتی که بر این فهم از سیاست استوار شده باشد، بیشتر یک جور دستگاه تربیت متخصص به حساب میآید. دستگاه تربیت متخصصانی که به دانش و عقلانیّتی فنّی مجهز میشوند. به همین اعتبار است که میتوانیم انتظار داشته باشیم که نظام آموزش و پرورشی که بر این مبانی استوار شده، درست مثل یک بنگاه اقتصادی عمل کند. در این بنگاه اقتصادی، دانش تخصصی و اطلاعات توسط گروههایی متخصص به عنوان نوعی از کالا ارائه میشود.
در وضعیتی که از آن صحبت میکنیم آموزش نقطه کانونی بازار تربیت است. هربار نظام آموزش و پرورش به بازاری تبدیل شود که در آن دانش تخصصی را بر اساس عقلانیّت حاکم بر بازار مبادله میکنند با حضور پررنگ ساز و کارهای سیاستزدایی از آموزش سر و کار پیدا میکنیم. با این وجود این همه آن چیزی نیست که درباره رابطه میان سیاست و تربیت میتوان گفت. روایتهای قدرتمندی وجود دارند که این روایت نحیف از تربیت را به شکل بنیادینی به چالش میکشند.
تربیت یا پایدیا، ساز و کار شکل بخشیدن به انسان است. عمل شکلبخشی به انسان، آنطور که در تعریف پایدیا آمده، بر یک جور مداخله قصدمندانه دلالت میکند. مداخله قصدمندانهای در جریان«طبیعی» زندگی فرد انسانی که او را به یک هستنده«مدنی» تبدیل میکند. اگر این تعریف اولیّه از پایدیا یا تربیّت را در نظر بگیریم آنگاه برای ما معلوم میشود که تربیّت اصولاً از شؤن دولت است. یعنی کاری است که دولت با هدف تولید یا پرورش انسان مطلوب خود انجام میدهد. بدین ترتیب پایدیا عمل شکل دادن به انسان مطلوب برای یک نظم سیاسی، و بر اساس الگوهای مشخصی از انسان است که با عنایت به الگوهای ایدهآل، یا مبانی تشکیل دهنده دولت انجام میپذیرد.
بر اساس این تعریف، نظام آموزش و پرورش در هر واحد سیاسی به بنیادینترین نظام از مجموعه نظامهای تشکیل دهنده آن تبدیل میشود. به خاطر همین مسئله است که باید ورود به نظام آموزش و پرورش برای اعضای یک واحد سیاسی رایگان، عمومی، در دسترس همگان و در عین حال اجباری باشد. بر اساس این تعریف، میتوانیم اینطور بگوییم که سیاست، نه کار حکومت، بلکه کار دولت است و در مقام کار دولت بر پایدیا ابتناء دارد یعنی فارغ از گروههایی که به طور دورهای بر امورات یک جامعه حاکم میشوند، به حیات آن جامعه به عنوان یک واحد سیاسی مربوط است.
اگر سیاست و آموزش و پرورش را به این معنا بفهمیم آنگاه ناگزیر تصدیق خواهیم کرد که موضوع تربیت، تنها آموزش فنّی یا انتقال دانش نظری به مجموعهای از شهروندان نیست؛ بلکه موضعی است که بیش از هر چیز به دولت، و منافع آن مربوط میشود. اگر آموزش و پرورش را در این معنا بفهمیم، آنگاه برای ما معلوم خواهد شد که سرمایهگذاری دولتی در حوزه آموزش، عملی عقلانی و در راستای ضروریات مربوط به حفاظت از دولت است.
وقتی حیثیّت سیاسی آموزش و پرورش برای ما به خوبی معلوم شده باشد، دیگر بیش از این آن را به عنوان موضوعی شخصی یا خصوصی برای شهروندان به حساب نخواهیم آورد. یعنی دیگر اینطور فکر نمیکنیم که کار نظام تربیتی در دولت، صرفاً توانمندسازی شخصی افراد برای داشتن زندگی بهتر از طریق به کار بردن دانش تخصصی موجود در مدارس و دیگر سطوح آموزش شهروندان است. از این منظر، سامان دادن به زیر ساختهای آموزشی، تقویّت کردن کارآمدی بیشتر مدارس و نهادهای مربوط به آموزش عالی به یک سرمایهگذاری پربازده در حوزه امنیّت دولت تبدیل میشود.
تا جایی که به تاریخ فکر و اندیشههای سیاسی مربوط میشود، این ادعای تازهای نیست. از نخستین دقایق تأسیس فلسفه سیاسی غربی در یونان باستان تا امروز، بحث درباره نظامهای تربیتی و رابطه آنها با ذات سیاست موضوعی پر تکرار بوده است. تا جایی که در مورد دولت ـ شهرهای یونانی، و جمهوریهای ایتالیایی در قرونهای سیزده و چهاردهم میلادی اینطور گفتهاند که هر دولت ـ شهر یا هر جمهوری خودآیین چیزی جز نظام تربیتی مستقلی نیست که قواعد خودش را به نحوی خودآیین تنظیم کرده و انسانهای مطلوب خودش را تولید میکنند.
در واحدهای سیاسی مختلف، و مخصوصاً در مورد دولت ـ شهرهای یونانی، اصولاً قانون چیزی جز یک جور نظام تربیتی خاص نیست؛ نظامی تربیتی که شهروندان ایدهآل یک واحد سیاسی را تربیت کرده، و بر حیات آنها در زندگی یا عرصه عمومی نظارت میکند. از این جهت، آموزش و پرورش نظامی است که واحد سیاسی به اعتبار آن سامان خاص خودش را پیدا کرده و از هویّت ویژهای برخوردار میشود.
گفتیم که تربیت بنمایه سیاست است و همینطور این مسئله را اضافه کردیم که تربیت، که در ایران به نام آموزش و پرورش میشناسیم، از شؤن دولت است. در این بخش درباره این موضوع صحبت خواهیم کرد که نظام تربیت در یک واحد سیاسی چطور عمل کرده و چطور انسانی را تولید میکند. با این وجود، و پیش از اینکه موضوع را ادامه بدهیم، باید به این نکته توجه کنیم که در نظام آموزش و پرورشی که بنا دارد انسانی مدنی تولید کند، فرایند آموزشی نمیتواند، و نباید، فرایندی تک بعدی باشد.
یعنی برخلاف آن الگویی که در بخش مقدمه آورده بودیم، در نظام تربیتی مورد نظر ما، با یک مجموعه گسترده و متنوع از سرمشقهای عملی و نظری سر و کار داریم که فرایند تربیت، از طریق آنها عمل میکند. از این جهت آموزش و پرورش متضمن پیشبینی کردن فضایی است که افراد در آن حضوری مؤثر و فعال داشته باشند. یعنی فضایی مادّی که عمل آموزش در آنجا و از طریق مشق کردن تمریناتی ذهنی و بدنی اتفاق میافتد.
اهمیّت حضور فرد در فضای آموزشی را باید در نقشی که این حضور درمورد بنیادینترین محصول هر نظام تربیتی دارد توضیح دهیم: ایجاد احساس تعلّق به دولت. برای روشنتر شدن این موضوع باید به آنچه پیشتر درباره هدف اصلی نظام آموزش و پرورش آورده بودیم توجه کنید: تولید انسان مدنی. تولید انسان مدنی یعنی تربیت شهروندی که نسبت به دولت، و دیگر اعضای آن به شکل بنیادینی احساس تعلق داشته باشد.
احساس تعلق داشتن در اینجا نسبت مشخصی با تشخص پیدا کردن دارد. وقتی کسی به چیزی تعلّق داشته باشد و مجموعهای از افراد دیگر را در این احساس با خود شریک بداند، از طریق این تعلق و آن مشارکت از تشخص برخوردار میشود. این یکی دیگر از دلایلی است که این ادعای ما را تأیید میکند که آموزش و پرورش نسبت بنیادینی با سیاست دارد؛ و از این جهت یکی از شؤنات دولت است.
نظام آموزش و پرورش از طریق «فضایی» که برای تمرین «مشترک» و «فراگیر» سرمشقهای ملّی یک مردم فرآهم میآورد، این احساس تعلق به یک«ما»ی واحد را فرآهم میآورد. از این طریق است که میتوانیم بگوییم نظام آموزش و پرورش باید در تعیین شکل و محتوایی که برای تربیّت شهروندان در نظر میگیرد «خیر جامعه» یا «شخصیّت ملّی افراد» را به عنوان اصلی بنیادین در نظر داشته باشد.
اگر همه آنچه تا اینجا گفتیم را در نظر بگیرید آنگاه تصدیق خواهید کرد که نظام آموزش و پرورشی که بر اساس این الگو سازماندهی شده باشد دیگر نمیتواند و نباید صرفاً بر انتقال دانش تخصصی در حوزههای مختلف علمی به موضوعات خود متمرکز باشد.
بلکه باید مجموعهای از سرمشقهای مادّی و روانی را برای سامان دادن به تظاهرات بدنی افراد در حوزه عمومی در دستور کار خود قرار دهد. علاوه بر این باید بتواند قابلیّت فکر انتقادی در مواجه با خود و دیگران را در میان سوژههای تحت آموزش خودش پرورش دهد. اگر تربیت را به عنوان کار دولت پذیرفته باشیم این مسئله را نیز تصدیق خواهیم کرد که موضوع آموزش و پرورش در یک نظام سیاسی باید بیش از هر چیز دیگری بر تاریخ، شخصیّت، تواناییها و قابلیّتها و دیگر عناصر ملّی متمرکز باشد. تنها از این طریق است که میتوانیم امیدوار باشیم که احساس وحدت، پذیرش کثرت و تنوع اجتماعی، و در یک کلام احساس تشخص ملّی در یک نظام آموزش و پرورش کارآمد تولید میشود.
در ایران معاصر تاریخ شکلگیری دولت، به عنوان صورتی نو از واحد سیاسی در دوران جدید با شکل گیری نظام تربیتی، و تأسیس مدارس جدید پیوند خورده است. با این حال آنچه در ایران به عنوان مدارس جدید میشناسیم، نظام غیرمتمرکزی از مدارس بوده است که بیشتر به انتقال دانش و اطلاعات نو اختصاص داشتهاند. مدارسی که هر کدام تحت تأثیر نیّات مؤسسینشان بر انتقال شکلی از اطلاعات و آوردههای علمِ جدید به دانش آموزان متمرکز بودهاند. این مسئله درباره نخستین مدارس عالی که در ایران تأسیس شدند هم به یک معنا صادق بوده است. مدارس عالی در ایران معاصر در ابتدا با هدف تربیت متخصصینی که میتوانند در کار اداره امور به کار حاکمان بیایند تأسیس شدند.
از این جهت اینطور به نظر میرسد که میتوانیم ادعا کنیم این مدارس و این مراکز آموزش عالی در ابتدای امر نه با هدف تربیت انسان مدنی، آنطور که تا اینجا آوردیم، بلکه با هدف تولید متخصص در علوم جدید کار خود را آغاز کردهاند. آموزش و پرورش در دوران پهلوی کمکم به سوی فراگیرتر شدن حرکت کرد، اما هنوز تا رسیدن به جایگاه ویژهای که از آن صحبت کردیم راه زیادی را باید طی میکرد. مخصوصاً که علی رغم فراگیرتر شدن دسترسی افراد به مدرسه در این دوران، هنوز مبنای آموزش و پرورش عمومی بر تربیت انسان متخصص بوده است.
هر چند اینطور به نظر میرسد که پروژه ملّتسازی تا حد زیادی از طریق نظام آموزش و پرورش در دوران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 دوران آغاز شده است؛ با این وجود هنوز وسوسه تخصص و دانش علمی خنثی تا حد زیادی در شکل و محتوای نظام آموزشی در دوران پهلوی تأثیرگذار بوده است. این وسوسهای است که حتّی در سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، علی رغم همه پیشرفتهایی که میتوانیم مشاهده کنیم، هنوز در نظام آموزشی ما وجود دارد. به همین دلیل است که میتوانیم اینطور ادعا کنیم که احتمالاً وسوسه تربیّت متخصص مشکله بنیادین نظام آموزش و پرورش در نطم آموزش و پرورش ایران معاصر است.
مسائل ناشی از این بیماری تاریخی در نظام آموزش و پرورش، در سالهای اخیر به طور ویژهای مورد توجه رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران بودهاند. برای نمونه ایشان در بیاناتی که به مناسبت بزرگداشت روز معلم و در جمع نمایندگان معلّمان سراسر کشور ایراد داشتند به وضوح از شأن دولتی تعلیم و تربیّت دفاع کرده و مسائل مختلفی که در بخشهای پیشین این نوشته درباره ویژگیها و عناصر یک نظام آموزش و پرورش کارآمد آورده بودیم را مورد توجه قرار دادهاند.
ایشان درباره موضوع آموزش و پرورش به شأن تربیتی آموزش و اهمیّت حضور دانش آموزان در فضای مدرسه توجه داشته و توضیح دادهاند که چطور محتوا و روح آموزش باید خیر جامعه را در نظر داشته باشد. همینطور اهمیّت نقش آموزش و پرورش در تولید شخصیّت ملّی از طریق پاسداشت عناصری مثل «زبان، پرچم، ملیّت و مفاخر ملّی» را متذکر شدهاند. همینطور این موضوع را یادآور شدهاند که کار آموزش و پرورش تربیت«انسان عالم، اهل فکرکردن، با ایمان، پایبند به اخلاق اسلامی و تعهدات ملّی است».
همین حیثیّت تربیتی نظام آموزش پرورش بوده است که در بیانات ایشان کار معلّم را تا سطح «مجهادت سربازان گمنام نظام اسلامی» ارتقاء داده است. چرا که نهایتاً کار نظام آموزش و پرورش چیزی جز«تربیّت فرزندان ملّت، با هدف آینده روشن» نیست. توجهی که ایشان به طور خاص« به علوم انسانی» نشان میدهند را باید در ارتباط با همین صورتبندی ویژه از معنای تربیّت و ارتباطی که باید سیاست دارد فهمید.
در میان همه صورتهای متفاوت از علوم جدید، علوم انسانی در فهمی که از آموزش و پرورش و سیاست ارائه کردیم از جایگاه ویژهای برخوردار است. از این جهت توجه بر کیفیّت بخشی به موضوعات مربوط به این رشته از دانش بشری در نظام آموزش و پرورش در مرکز توجهات مقام معظم رهبری قابل مشاهده است. این موضوع را بیشتر باید از این جهت مورد توجه قرار دهیم که موضوع علوم انسانی در همه صورتهای خود مردم و مسئله هویّت یابی جمعی آن است. یکی دیگر از مسائلی که درباره علوم انسانی دارد حیثیّت زمینهای آن است. یعنی علوم انسانی دانشی از مجموعه دانشهای بشری است که موضوع زمینهمند بودن انسان را به طور ویژهای مورد توجه قرار داده و موضوعات خود را در ارتباط با مبانی هویّت جمعی آنها در بستر تاریخ مشترکی که زندگی کردهاند مورد عنایت قرار میدهد./ تسنیم